وقتی چند سال پیش (1385) دکتر عباس علیزاده در برابر اظهارات دکتر یوسف مجیدزاده در مورد محوطه باستانی کُنار صندل و تمدن هلیل رود، مقاله « جیرفت: باستانشناسی یا باستان بافی » را منتشر کرد، کسی نمیدانست که باستان بافی در سالهای آینده جایگاه خیلی مهمی خواهد یافت و عده ای به اصطلاح باستان شناس با اظهاراتی نابخردانه باستان بافی را در لوای باستانشناسی به خورد عوام دهند. البته این گونه اظهار نظرها برای اهل این فن جایگاهی نخواهد داشت و تنها ذهن بیمار دستۀ کوچکی از عوام را نشانه میرود. البته باستان بافی از تاریخچه ای به درازای تاریخ مکتوب برخوردار است و این به معنی آن است که وقتی انسان امروزی برای برخی پرسشهایش پاسخی نمی یافت تلاش میکرد تا به هر عنوان که شد جوابی برای سوال خود بیابد و حتی اگر امکان دارد با سفسطه حرف خود را به کرسی نشانده و بر جهل و نادانی خود درپوشی قرار دهد.
نخستین افرادی که در محوطه های باستانی به کاوش پرداختند و موزه های کشور خود را در اروپای غربی از اشیا باستانی خاورمیانه مملو کردند، باستانشناس نبودند؛ ولی به دلیل کشفیات اولیه خود و شناسایی تمدنهای باستانی در خاورمیانه و خاورنزدیک در دوره ای که دورۀ طفولیت دانش باستانشناسی شهرت داشته است، باستانشناسان بزرگی شدند و نامشان در تاریخ این دانش برای همیشه جاودانه شد. این حس بزرگی خواهی به اشتباه برجسته بودن در عرصه این دانش سبب شده است تا عده ای در کشفیات باستانشناسی خود از واژه های نخستین و قدیمیترین و از این دست لغات بهره جویند شاید که پژوهش خود را برجسته وانمود کنند. این دسته به اصطلاح باستانشناس غافل از این مهم هستند که هر پژوهشی در بقایای گذشتگان حقایقی نو و تازه را از زندگی نیاکانمان به ما وانمود میکند و سبب این میشود تا دانش باستانشناسی روزبه¬ روز پربارتر شود. عده ای هم درپی عنوان تراشی برای خود هستند. برای مثال عنوان پدرباستانشناسی (!) نیز از دیگر القابی است که هرچندگاهی قرعه آن در میان پیشکسوتان عرصه پژوهشهای باستانشناسی ایران به نام کسی می افتد. افراد پیشکسوت خود از احترام زیادی در میان نسلهای جوان برخوردار هستند و سن و سال و تجربه این عزیزان پیشکسوت نباید آنها را به این القاب بی اهمیت دل خوش کند و رفتار حاکی از فروتنی آنها درسی بزرگ برای باستانشناسان جوان باشد. این مقدمه را نگاشتم و برای شاهد این موارد به این مطلب از علی اکبر سرفراز بنگرید.
عینک هزاره چهارم و سوم قبل از میلاد / قسمت اول
از آنجایی که عینک مربوط به هزاره چهارم و سوم قبل از میلاد با توجه به این نکات فنی توانسته کارآیی داشته باشد، می توان به این وسیله نام عینک نهاد. اما هنوز قسمت دوم این تعریف بی پاسخ میماند که...
مبدا تاریخ عینک ایران
عینک نام وسیله ای است که در مقابل چشم ها برای حفاظت، کمک به بهبود دید و یا رفع نقایص در این قسمت از صورت کاربرد دارد. از آنجایی که عینک مربوط به هزاره چهارم و سوم قبل از میلاد با توجه به این نکات فنی توانسته کارآیی داشته باشد، می توان به این وسیله نام عینک نهاد. اما هنوز قسمت دوم این تعریف بی پاسخ میماند که از چه واژه ای برای نامیدن این وسیله در آن دوران استفاده می شده است. در اینجا به همین بسنده می کنیم که واژه عینک کاربرد داشته است و در فرصت هایی راجع به آن صحبت خواهد شد. اما آنچه برای نتیجه گیری اهمیت دارد همین بس که با این عینک می توان مبدا تاریخ عینک ایران را تعیین و با زبان تاریخ آن را اعلام نمود.
ضمن اعلام مبدا تاریخ عینک ایران که هزاره چهارم و سوم قبل از میلاد می باشد و یانیک تپه آذربایجان را هم محل ساخته شدن عینک ایران می دانیم. انسان پس از هبوط بر روی زمین خاکی با نور خورشید، روشنای یروز، تاریکی شب، توانایی دیدن و مشکلاتی که برای دیدن با آن مواجه بود آشنا شد. برای رفع این مشکلات انسان آن روزگار می بایست کاری انجام می داد. دست به ابداعاتی زد که منجر به ایجاد علوم اپتومتری-چشم پزشکی و عینک سازی گردید. اسناد تاریخی توانایی بشر را در استفاده از عینک برای رفع مشکلات بینایی از قرن سیزدهم را نشان می دهد.
اما در سال 1341 اتفاق مهمی رخ داد و پدر پیر باستان شناسی ایران آقای علی اکبر سرفراز، در یکی از حفاری های خود در یانیک تپه آذربایجان (هزاره چهارم و سوم قبل از میلاد) موفق به کشف عینکی بر روی چهره جسد دختری می گردد که برای اپتومتری ایران، تاریخی نو را می سازد و آن را سرفراز دیگر اپتومتری های جهان قرار می دهد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر